تک پارتی درخواستی

وقتی دوست پسرته ولی مامانت مجبورت میکنه با یه آدم خیلی پولدار قرار بزاری

مامانت با یه لحن جدی داشت میگفت که باید با یه مرد پولدار قرار بزاری و تو اینجوری بودی که دلت می‌خواستی بمیری نمیتونستی جلوی اشکات رو بگیری و بغضت ترکید وقتی اولین اشکت افتاد به سمت اتاقت حرکت کردی و مامانت هم دنبالت به سمت اتاق اومد
مامانت:مهم نیست چقدر اونجا بمونی آخر باید باهاش ازدواج کنی
ات:هق...خوب توکه می‌دونی من سونگمین رو..هق دوست ...دارم چرا این کارو میکنی🥲😭
مامانت:برام مهم نیست من صلاحت رو می‌خوام(از اونجا رفت)
(ات به سونگمین زنگ زد)
ات:آلو...هق سونگمینی..
سونگمین:ات چرا صدات اینجوریه ؟چیزی شده؟
ات:...مامانم میگه باید با یه مرد پولدار ازدواج کنم
سونگمین:چرا؟
ات:به خاطر منفعت خودش😭
سونگمین:ات گریه نکن اگه بخوای خودم میام باهاش حرف میزنم
ات:واقعا اگه میتونی رازیش کنی که بیا🥲
(سونگیمن به سمت خونه ات رفت)
زینگ زینگ(آرهههه صدای درههه🫥)
[مامانت رفت درو باز کنه که دید سونگیمنه]
مامانت:ات مگه بهش نگفتی بیا
سونگمین:نه میخوام با خودتون حرف بزنم بخاطر قرار فردا ات نمیخواد بره منم نمیزارم مهم نیست اون پسره چقدر پولداره خانوادش کین ات منو دوست داره منم ات رو
(مامانت وقتی فکر میکرد میدید که سونگمین از اون پسره خیلی بهترو سر تره هم از قیافه اخلاق هیکل و اینکه اون واقعا تورو از ته دلش دوست داره)
مامانت:حالا که فک میکنم تو خیلی بهتر از اون میتونی برای ات باشی من فک میکردم ات با اون خوش بخت میشه ولی الان میبینم که نه تو کسی هستی که اون رو واقعا از ته دلت دوسش داری و حاضری براش هر کاری بکنی و اگه واقعا قصدتون جدیه پس من دیگه به خودم هق دخالت نمیدم حالا هم اگه زحمتی نیست بیا داخل میخوام بیشتر باهات آشنا بشم🙃(رفت باهم حرف زدن و چند ماه بعد ات و سونگمین ازدواج کردن)✨️
*پایان*
دیدگاه ها (۸)

رفتارشون با بچتون

اعضا موقع خواب

سناریو درخواستی وقتی رو مبل میشینی و میگی چقدر نرمه و

تک پارتی درخواستی

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت ۲ویو اتکه بابام امد نمیدونم چرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط